ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

جشن ختنه گل پسرمون

سلام به روی ماه دوتا گل خوشگل خودم تقریبا سه ماه از اومدن شیرمردمون به جمع ما گذشته با اومدنش که کلی ذوق و خوشحالیبهمون داده انقده شیرین و عزیزه که از گفتن و دیدنش سیر نمیشیم  20 آبان 95دقیقا راس ساعت 11:10 دقیقه ساعت بدنیا اومدنش شیر مردومون توی اتاق عمل بیمارستان امام رضا آمل ختنه شد که به مناسب مرد شدن عزیزترین عزیزمون یه جشن کوچولویی با خانواده هامون گرفتیم خیلی خوش گذشته مبارکت باشه عشقولی ما اینم عکسایی شما و ابوالفضل کوچولو که دیگه واسه خودش مردی شده     ...
28 دی 1395

شب یلدای 1395

سلام نازنینا شب چله یا شب یلدا امسال هم رسید اما با یه تفاوت خیلی قشنگ یه عضو جدید و شیرین به جمعمون اضافه شد که با وجودش کلی بهمون انرژی میده خوش اومدی به جمعمون هندونه کوچولو اینم هندونه درشتای خودم     این شما و اعضای خانواده     اینم هندونه کوچولو ک خسته شد و خوابش برد     یلدای همه ی دوستان نی نی وبلاگی مبارک الهی اونقدر بخندید که صدای خنده هاتون بشه زیباترین موسیقی کائنات شه 🌸🌸🌸🌸🌸 الهی از شادی اونقدر پر بشید که سرریزش همه ی مردم دنیا رو سیراب کنه. 🌸🌸🌸🌸🌸 الهی روزیتون اونقدر زیاد بشه که امیدی باشید برای رسوندن روز...
30 آذر 1395

تولد مامان مریم

سلام خوشگلای من بازم تولد مامانی شده و مامانم طبق معمول چشم انتظار هدیه تولدتون که باارزشترین هدیه برای منه ک هر سال منتظرشم بازم 28 آذر 95 شده روز تولد مامانی که شده 30 سال تمام این روز با وجود شما و دستای نازنینتون میشه بینظیر ترین روزی ک یه مادر میتونه داشته باشه به داشتنتون مبالم و خدارو هزاران بار شاکرم مرسی ک هستین کنارم اینم قشنگترین بینظیرترین و ماندگارترین هدیه رو زمین   ...
30 آذر 1395

مریضی گل پسرم

سلام گلای نازنینم خبرای بروز این روزها پسرداییتون و دلیل خوشحالی اینروزهای ماست اومدم بگم تقریبا 8 روزی میشه ک من اومدم پیش زندایی تا با هم مراقب ابوالفضل ومامانش و دایی باشم و از شما دورم دلتنگتونم حسابی شما هم هر وقت بتونین میاین به ما یه سری میزنین ابوافضل کوچولو ما زردی گرفته و بردیمش دکتر که بعد آزمایش گفته درصد زردی بالا رفته و باید بزاریمش تو دستگاه دایی هم این دستگاه رو آورد خونه و ما ازش مراقبت کردیم و خدا رو شکر بعد اینکه دوباره بردیمش دکتر گفتن خیلی حالش بهتر شده وقتی شیرمردمون تو دستگاه بود   ...
18 آبان 1395

شناسنامه گل پسرمون

سلام دختر عمه های عزیزم   منم ابوالفضل امروز 15 آبان 95 هویت من تو ثبت احوال شهر آمل ثبت شده و منم به جمع شما ملحق شدم  عمه فدای چشات خوش اومدی گل پسرم تاج سرم   ...
15 آبان 1395

قشنگترین اتفاق اینروزها

سلام عزیزای دلم امروز اومدم یه اتفاق خوبو براتون بگم روز سه شنبه 11 آبان 95 بود که دایی جون صب ساعت 6:30 زنگ زد بهم گفت وقت شده آخه زندایی باردار بوده منم با عجله بیدار شدم و با هم رفتیم بیمارستان حدود ساعت 12:30 بود ک زندایی رو از اتاق عمل آوردن بیرون البته قبلش گل پسرمونو آورده بودن و بخاطر اینکه تو شکم مادرش یه کم کثیفی خورده بود اونو بردن تو یه اتاق دیگه تا دکترا بهش رسیدگی کنن پسرمون ساعت 11:10 صب رو 11 آبان 95 قدم تو دنیای ما گذاشت همه بیصبرانه منتظرش بودیم تا ببینیمش عمه شدن مامان مریم و دختر عمه شدن شما مبارکککککککککککککککک تاج سرمون و عکساش اینم عکسای تو بیمارستان موقع شستشوی معدش و ثانی...
14 آبان 1395

تولد شقایق

اینم 8 مهرماه و تولد شقایق جون و عکاساش شقایق جون تولدت هزاران بار مبارک     نازنینای من همیشه خوش باشین ...
7 آبان 1395

مهرماه 95

نفسای من بازم ماه مهر رسید و موقع رفتن شما به مدرسه شد امسال با یه سری تغییرات ک مشکلات این زندگی باعث شده بود پیش بیاد با همه این تغییرات بودن شما کنار هم و ما بهترین اتفاق زندگیمونه اینم عکساش انشاالله همیشه در پناه قرآن موفق باشین تو راه رفتن به مدرسه ماشین باباحاجی دم در مدرسه اوایل مهر مصادف با هفته بسیج اینم تدارکات مدرسه خوش آمد گویی مدرسه کلاس شما و دوستاتون ...
7 آبان 1395