ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

تولد زندایی جونی

22 بهمن تولد زندایی رزا ست 12 بهم هم سالروز عقد زندایی و دایی جون هست ما این دو مناسبت رو با هم یکی کردیم و روز 12 بهمن سال 92 برا زندایی تولد و برای دایی و زندایی جون سالگرد عقد گرفته بودیم منم به سفارش دایی رفته بودم برا زندایی کیک گرفتم که اون شب رو با هم باشی شما هم برا زندایی یه هدیه ناقبل گرفته بودین تو اون روزا هوای آمل برفی و خوشگل شده بود  همه جا سفید سفید شده بود چون تو ششهر ما برف کم میبینیم کل شهر پر از شوق و شور بود اکثر مردم برا بر بازی و شیطونی و رست کردن آدم برفی اومده بودن بیرون اون روز هم برای شما با کمک دایی یه آدم برفی درست کردیم که عکسهاشو براتون حتما میزارم فعلا از تولد زندایی هم...
19 اسفند 1392

حال و هوای برفی امل

اینجا هم یه سری از عکسهای روزهای برفی آمل رو براتون گذاشتم تو یکی از این روزا با دایی جون و زندایی رفته بودیم بیرون اینم عکس یه آدم برفی که تو کوچه خودمون با کمک همسایه ها درست کرده بودیم   اینم عکسهایی که تو اون روزای زیبا با هم رفتیم بیرون((پارک آمل))     ...
19 اسفند 1392

تولد دایی جون

دوم بهمن سال 92 بود که تولد دایی جون بود که زندایی زنگ زد ما هم برا شام رفته بودیم اونجا تا برا دایی تولد بگیریم شما هم به دایی جون برا هدیه تولدش پول داده بودین اینم یه سری از عکسهاش و کیک تولد تولدت مبارک دایی جونی الهی همیشه خوشبخت باشی ازطرف ستایش و ساجده ...
19 اسفند 1392

جشنواره غذا

امروز 18 اسفند 92 تو مدرسه جشنواره غذا داشتین منم با کمک شما و به خواسته شما تیرامیسو درست کردم و بردین مدرسه وقتی اومدین خیلی خوشحال بودین و میگفتین همه از غذای شما خوششون اومده بود منم خوشحال شدم که تونستم گلای زندگیمو خوشحال و شاد کنم الهی همییشه خوش و موفق باشی عروسکای       92/12/18  مدرسه یوسفیان کلاس دوم خانم فاطمه اردشیر ...
19 اسفند 1392

شب یلدا

سلام گلای خوشگل من بعد از یه مدت خیلی زیاد اومدم این روزا اصلا فرصت ندارم برا نوشتن خدا کنه زوده زوده بزرگتر بشین تا بتونین خودتون بنویسین الان میخوام از شب یلدا براتون بگم بلندترین شب سال شب یلدا بود که رفتیم خونه عمو محمود ((عمو عزیز و بابا حاجی و فاضله و نامزدش که تازه نامزد کرده بودن و ما )) همه دسته جمعی اونجا بودیم اینم عکسهاش اینم یه عکس دست جمعی باباحاجی و مامان حاجی   ...
19 اسفند 1392

اومدن عموهای فیتله ای

سه شنبه 7 آبان 92 بود که قرار بود ساعت 6 عصر عموهای فیتیله ای تو آمل برنامه اجرا کنن منم با اشتیاقی که از شما دیده بودم رفتم براتون بلیط گرفتم البته بگم من خبری نداشتم شما و دوستاتون تو مدرسه بهم خبر دادین و با هم برا رفتن برنامه ریزی کردین ما هم همون روز رفتیم به سالن پیامبر اعظم که محل برگذاری برنامه بود لحظه ورود به سالن رسید وای خیلی همهمه شده بود زیر پای مردم داشتین له میشدین که با کمک یکی از مامورا اومدیم بیرون از اون همه شلوغی خداروشکر رفتین سرجامون نشستیم راسی اینم بگم خاله مونا و دنیا هم همراهمون اومدن این عکس دوستاتون که اونجا دیدیمشون اینم عکس سالن و عموها ...
12 آبان 1392

مهمونی

سلام گلای خوشگل مامانی دیروز پنجشنبه 25 مهر 92 بود که یهو بابایی گفت بریم خونه عمو محمد برا شام ما هم باکمال میل پذیرفتیم اونا هم میخواستن یه سر برن روستاشون که یه مقدار از باغ اونجا پرتغال و نارنگی بچینن ما هم همراهشون رفتیم خیلی خوش گذشت کلی هم نشستیم زیر درختا نارنگی خوردیم و کلی هم چیدیم و با خودمون آوردیم جالب اینجا بود که بعضی از درختا یه عالمه بهاره در آورده بودن خیلی قشنگ و خوشبو بودن فوق العاده بود این عکس بهاره های روی درخت تو این فصل اینجا شماها در حال چیدن پرتغال هستین اینم فرشته های توی اون باغ زیبا ...
26 مهر 1392