ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

جشن عبادت

گلای خوشگلم امسال دیگه به سن تکلیف رسیدین  و مدرسه هم براتون یه جشن کوچیک گرفت جشن خیلی باشکوهی بود کلی فیلم و عکس گرفتن که متاسفانه همه خراب شد و فقط همین یه عکس بود که براتون میزارم ...
3 تير 1394

تولدتون مبارک

نازنینای مامان تولدتون گذشت دیر اومدم ولی جشن خیلی خوبی بود کلی بهتون خوش گذشت جشن رو خونه دایی جون گرفتیم زندایی و دایی هم کلی زحمت کشیدن ممنونیم ازشون اینم عکسهاش کیک تولد ۹ سالگیتون اینجا ساجده خانم قهر کرده بود و ناز کشیدن دایی جون(عکسهای بایین) اینم ادامه عکسها   ...
3 تير 1394

اینم از عکسای عروسی دایی جون

سلام گلای خوشگلم بعد یه مدت طولانی دوباره اومدم ببخشید که اینروزا کمرنگ شدم یه مشکلاتی تو زندگیمون هست که همه درگیرشیم امیدوارم بزودی به آخر برسه امروز اومدم عکسای عروسی دایی رو بزارم این دوتا عکس برا آخر مجلسه که اومدیم خونه اینم عکس آتلیه ...
3 تير 1394

عروسي دايي جون

سلام گلاي خوشگلم بلاخره عروسي دايي جونم زمانش رسيد و شما به مراد دلتون يعني عروس کوچولو شدن رسيدين واي خدا حسابي خوشکل شده بودين عين دو تا فرشته  بودين  اون شب حسابي بهتون خوش گذشت بعد آماده شدن بردمتون آتليه که عکساش حاضر بشه براتون ميزارم  الان يه عکس دارم که ميزارم راسي يادم رفت تاريخ جشن رو بگم 93/11/28 شب سه شنبه بود که دايي جونم داماد شد     
2 اسفند 1393

جشن عروسی

سلام عشق های من گلای خوشگل من جشن عروسی     دایی جون دیگه نزدیکه روزا پشت هم میگذره و به 28 بهمن سال 93 نزدیک میشم که روز جشن دایی جونه دل تو دل شما نیس بعنوان ساق دوش زندایی برا جشن حاضر میشین تقریبا همه چی حاضره لباس و کفش و آرایشگاه امیدوارم همه چی باب میل خودتون تو جشن تنها داییتون به خوشی بگذره   عکسها رو هم به امید خدا روز جشن که ازتون گرفتم براتون میزارم به امید خوشبختی دایی و زندایی و خوش گذشتن شما   ...
10 بهمن 1393

نامزدی پسرخاله مامانی

سلام گلای نازنین   دیروز 5 دی 93 جشن عقد پسرخاله مامان مریم عمو اباذر و خاله نسرین بود خیلی بهتون خوش گذشت   جشن خیلی خوبو مفصلی بود فیلمبرداریش هم با من بود سرم حسابی شلوغ بود و زیاد دوروبر شما نبودم و کلی واسه خودتون دور ز چشم من با دوستاتون تو این سرما بیرون از خونه بازی کردین خلاصه اینقده خستو بودین که اومدین خونه بیهوش شدین   اینم چندتا عکسی که از شما گرفتم   اینم ثنا تا دید شما دارین عکس میگیرین اون یهو اومد پیشتون       ...
6 دی 1393