ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

مریضی گل پسرم

سلام گلای نازنینم خبرای بروز این روزها پسرداییتون و دلیل خوشحالی اینروزهای ماست اومدم بگم تقریبا 8 روزی میشه ک من اومدم پیش زندایی تا با هم مراقب ابوالفضل ومامانش و دایی باشم و از شما دورم دلتنگتونم حسابی شما هم هر وقت بتونین میاین به ما یه سری میزنین ابوافضل کوچولو ما زردی گرفته و بردیمش دکتر که بعد آزمایش گفته درصد زردی بالا رفته و باید بزاریمش تو دستگاه دایی هم این دستگاه رو آورد خونه و ما ازش مراقبت کردیم و خدا رو شکر بعد اینکه دوباره بردیمش دکتر گفتن خیلی حالش بهتر شده وقتی شیرمردمون تو دستگاه بود   ...
18 آبان 1395

شناسنامه گل پسرمون

سلام دختر عمه های عزیزم   منم ابوالفضل امروز 15 آبان 95 هویت من تو ثبت احوال شهر آمل ثبت شده و منم به جمع شما ملحق شدم  عمه فدای چشات خوش اومدی گل پسرم تاج سرم   ...
15 آبان 1395

قشنگترین اتفاق اینروزها

سلام عزیزای دلم امروز اومدم یه اتفاق خوبو براتون بگم روز سه شنبه 11 آبان 95 بود که دایی جون صب ساعت 6:30 زنگ زد بهم گفت وقت شده آخه زندایی باردار بوده منم با عجله بیدار شدم و با هم رفتیم بیمارستان حدود ساعت 12:30 بود ک زندایی رو از اتاق عمل آوردن بیرون البته قبلش گل پسرمونو آورده بودن و بخاطر اینکه تو شکم مادرش یه کم کثیفی خورده بود اونو بردن تو یه اتاق دیگه تا دکترا بهش رسیدگی کنن پسرمون ساعت 11:10 صب رو 11 آبان 95 قدم تو دنیای ما گذاشت همه بیصبرانه منتظرش بودیم تا ببینیمش عمه شدن مامان مریم و دختر عمه شدن شما مبارکککککککککککککککک تاج سرمون و عکساش اینم عکسای تو بیمارستان موقع شستشوی معدش و ثانی...
14 آبان 1395

تولد شقایق

اینم 8 مهرماه و تولد شقایق جون و عکاساش شقایق جون تولدت هزاران بار مبارک     نازنینای من همیشه خوش باشین ...
7 آبان 1395

مهرماه 95

نفسای من بازم ماه مهر رسید و موقع رفتن شما به مدرسه شد امسال با یه سری تغییرات ک مشکلات این زندگی باعث شده بود پیش بیاد با همه این تغییرات بودن شما کنار هم و ما بهترین اتفاق زندگیمونه اینم عکساش انشاالله همیشه در پناه قرآن موفق باشین تو راه رفتن به مدرسه ماشین باباحاجی دم در مدرسه اوایل مهر مصادف با هفته بسیج اینم تدارکات مدرسه خوش آمد گویی مدرسه کلاس شما و دوستاتون ...
7 آبان 1395

برگشت ستایش خانم به خونه

نفسای من سلام سلام صدتا سلام این رین روزا چون دسترسی به اینترنت ندارم خیلی دیر به دیر میام ببخشیدم 29 اسفند 95 یکشنبه بود که دوری ستایش تموم شد نزدیک ظهر بود که یهو ستایش اومد و همه ما رو سوپرتیز کرده بود اون روز تو خونه ما یه حال و هوای خاصی داشت خیلی خیلی خوشحال بودیم چون روز تولدش پیش ما نبود اون شب دایی جون بدون اطلاع همه رفت یه کیک براش سفارش داد و ناقافل ستایشو  همه مارو قافلگیر کرد خیلی شب خوبی شده بود دیگه دوریش تموم شده بود و قرار نیس دیگه برگرده و اونایی هم ک گل منو برده بودن هیچ خبری ازشون نیس اینم عکسای اون شب و بعدش کیک تولدت عزیزکم نوشته تشله و لو لو ......اسم مستعار شما برا دایی جون . ...
7 آبان 1395

نفس مامانش

دلم تنگته   ستایشم در حال نماز خوندن خدا خودش پشت و پناهت باشه   عمر منی عزیزکم دلم خیلی برات تنگ شده دیگه بی طاقت شدم لعنت خدابر مردم آزار   ...
19 شهريور 1395

تولد 10 سالگی گلام

خوشگلای من عکسای تولد 10 سالگیتون ک بدون ستایش برگذار شد تا امروز منتظر بودین بیاد و براش تولد بگیرم ولی هنو نیومده تا ابد هم منتظرم هم کادوت هم کیکت عزیزترینم انتظارتو میکشه همه چی سر جاشه فقط خوب و خوش باش مامانی و بقیه بیصبرانه منتظرت هستیم کیک تولدتون اینم شیطنت  تو و دایی جون       ژست های ناز خودتو ببین     فقط جای خالی ستایش حسابی حس میشد و هممون فکرمون پیش ستایش بود وقتی بیای حسابی برات جبران میکنیم خدا پشت و پناهت گل ناز مامانی لعنت خدا بر مردم آزار   ...
3 شهريور 1395