ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

اینم عکسهای 13 بدر 92

سلام به خوشگلای مامانی وروجکهای خودم 13 بدر امسال هم به اتفاق خانواده رفته بودیم جنگل روستای نوآباد خیلی خوش گذشت کلی هم بازی کردین عکسه همه کارایی که کردین رو براتون میزارم ببینین و لذت ببرین اینم یه نمای کوچیک از جنگل نوآباد     تلاش شما برای جمع کردن هیزم و کمک به باباها قربونتون بشم چه آتیشی با کمک شماها درست شد مرسی گلای من باباحاجی هم طبق معمول بفکرشما هم بود یه تاب کوچک براتون درست کرد اینم تاب سواری و خوشحالی شما مرسی باباحاجی نمایی از ...
21 ارديبهشت 1392

13 بدر سال 1392

سلام گلای ناز مامانی نازدونه های من فردا سه شنبه 92/1/13روز طبیعته تو این روز طبق رسوم همه برای بودن با طبیعت یه روز کامل رو تو طبیعت سپری میکنن ما هم طبق سالهای قبل فردا قراره با باباحاجی اینا بریم بیرون میرم سمت امامزاده کیا سلطان بابا حاجی گفته جای خیلی قشنگیه میریم و میبینیم حتما به هممون خوش میگذره عکسهاشم حتما براتون میزارم پیشاپیش روز طبیعت شما هم مبارک الهی تو این روز و برا همیشه خوش باشین نمی دونم چی شد سیزده بدر شد / گوشم از جیغ و داد و نعره کر شد به یاد تعطیلات رفته از دست / غم و غصه کنارم همسفر شد از آجیل شب عید مونده تخمه / تموم پسته ها زیر و زبر شد رو پ...
13 فروردين 1392

لحظه تحویل سال 1392

سلام به روی ماهه فرشته های زمینی خودم امروز اومدم تا براتون از تحویل سال 92 بگم بسم الله الرحمن الرحیم یا مقلب القلوب والابصار –یا مدبر اللیل والنهار –یامحول الحول والاحوال -حول حالنا الی احسن الحال بعدازظهر چهارشنبه بود که منو بابا و ساجده منتظر تحویل سال بودیم امسال ستایش خانم تو جمع ما نبود یه جای خوب پیش مامان حاجی و بابا حاجی بود روز تحویل سال نو روز چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ هجری شمسی ساعت ۱۴:۳۱:۵۶ بود نزدیک به سال تحویل یه سینی با آب و قرآن حاضر کردم دادم دست ساجده خانم اونم پشت در منتظر بود تا سال تحویل بشه و اولین نفری که تو سال جدید پاشو تو خونه میزاره ...
4 فروردين 1392

پایان سال91 و شروع سال 92

سلام گلای خوشگل من دیگه چیزی به پایان سال 91 نمونده کم کم داریم به بهار ، فصل شکوفه های زیبا و خوشبو نزدیک میشیم برای عید برنامه خاصی نداریم اما یه خبر براتون دارم آقاجون زنگ زده گفته برا عید میخوان از کرمانشاه بیان خونه ما انشاالله امسال میزبان آقاجون هستیم امیدوارم بهتون خوش بگذره عید و سال خوبی براتون آرزو میکنم امیدوارم تا همیشه موفقتر از روز قبلتون باشین                        مرغ و خروس و اردک                 &n...
25 اسفند 1391

افتادن دندون ساجده

سلام عشق من امروز اومدم بگم بالاخره دوتا از دندونای جلویی ساجده خانمم افتاد قبل از اینکه دندونات بیوفته دیدم زیر همون دندونای قبلیت دوتا دندون در اومدم هر چقد بخودت میگفتم زبون بزن تا اون دندونایی که لق شده بیوفته از ترس این کارو نمیکردی خیلی نگران بودم که دندونات کج بشن یه روز رفته بودیم خونه باباحاجی داشتی با دایی جون بازی میکردی که یهو اومدی گفتی مامانی دندونم افتاد گفتم چطوری گفتی داشتم دست دایی رو گاز میگرفتم دندونم افتاد بعد رفتی نشستی بغل زندایی اونم با صحبت سرت رو گرم کردو یهو اون یکی دندونت رو هم انداخت حالا دیگه خیالم راحت شد دست زندایی درد نکنه ببین چه بامزه شدی خانمم      ...
28 بهمن 1391

مراسم عقد دایی جون و زندایی

سلام به رو ماهه گلای خوشگلم دیروز 12 بهمن سال 91 بود که مراسم عقد دایی جون تو این روز برگزار شد صبح خیلی زود بیدار شدیم شماها رو بردم خونه مامان حاجی و بعد با دایی جون رفتیم غنچه های عقد رو از مزون تحویل گرفتیم و رفتیم خونه زندایی و بعد از دوساعت و چیدن سفره عقد ((((اینم سفره عقد دایی جون)))) با زندایی اومدیم آرایشگاه تا برای مراسم عقد حاضر بشه ساعت 12 بود که شماها اومدین پیشم آخه آرایشگاه نزدیک خونه باباحاجی بود شمادوتا رو حاضر کردم و لباستون رو پوشیدم اونم با عجله بعد فرستادمتون رفتین خونه باباحاجی تقریبا ساعت 2:30 بعدازظهر بود که زندایی هم آماده شده و دایی جون اومده بود دنبالش و با هم رفتیم خونه بابای ز...
25 بهمن 1391