ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

اینم عکسهای 13 بدر 92

1392/2/21 18:32
نویسنده : مامان مریم
1,393 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به خوشگلای مامانی وروجکهای خودم

13 بدر امسال هم به اتفاق خانواده رفته بودیم جنگل روستای نوآباد خیلی خوش گذشت کلی هم بازی کردین

عکسه همه کارایی که کردین رو براتون میزارم ببینین و لذت ببرین


اینم یه نمای کوچیک از جنگل نوآباد

 

 


تلاش شما برای جمع کردن هیزم و کمک به باباها



قربونتون بشم چه آتیشی با کمک شماها درست شد مرسی گلای من



باباحاجی هم طبق معمول بفکرشما هم بود یه تاب کوچک براتون درست کرد



اینم تاب سواری و خوشحالی شما مرسی باباحاجی



نمایی از ترسیدن ساجده جونی



اینجا هم دوتا از دوستاتون رو دیدین یکی دنیا((پیش ستایش نشسته))یکی هم طهورا هم مدرسه ای شما سال قبل مدرسه غروی بود((پیش ساجده ایستاده))



بازی شما و سرگرمیتون با دوستاتون



قربون این ژست بشه مامانی



اینم زغالی که با کمک شما دسته گلای من درست شد .و کبابی که برا ناهار با اون درست کردیم



بابا اسی هم بیکار ننشست خسته نباشی بابایی



دیگه نزدیک غروب بود اینم یه عکس دسته جمعی و قابلمه آش و چایی هیزمی.

خیلی خوشمزه بود مرسی از آشپزها و باباحاجی بخاطر چایی رو هیزم



باگذشت همه تفریحات دیگه وقت رفتن شد وسایلا رو جمع کردیم و راهی شدیم بسمت خونه



13 بدر سال 92 هم گذشت و خیلی خیلی خوش بودیم الهی همیشه همین باشه برا همه

به امید 13 بدرهای خوش بعدی

بدرود

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان مهساجون ومحمدمعین جون
22 فروردین 92 19:54
سلام وب خوشکل ودخترای زیبایی دارید هزارماشاله لطفا ادرس عکس اپلود شده دخملیا رو برامون تو این وب بزارید تا البوم (عکس ی نی خودت رو پیدا کن) زیباتر بشه منتظریم ممنون


ممنونم عزیزم اما متاسفانه آدرسی نذاشتیت که جبران لطف کنم
مامانی هدیه
23 فروردین 92 18:23
معلومه حسابی خوش گذشته همیشه خوش باشید در کنار هم
RezA
23 فروردین 92 23:49
مامانی درسا
28 فروردین 92 3:37
ای جون چقده خوش گذشته چه جای قشنگی خیلی زیباست همیشه خوش باشین
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
29 فروردین 92 2:25
سلام با تخیر سال نو مبارک چه 13 بدری وچه فرشته های دقلوی نازی فداتووووووووون چه کبابی وچه جمع صمیمانه ای خیلی عکسها جالب بودن امیدوارم همیشه سال خوبی داشته باشید
lev
6 اردیبهشت 92 18:27
√من فرزندی به دنیا نخواهم آورد بگذار منقرض شود نسلِ غمگین چشمانمان... نسلِ دل بستن های یواشکی... نسلِ خیسِ گونه هایمان بگذار منقرض شود این دردهای سر به فلک کشیده مان و این دل های شکسته مان ! ...خدا خســـــته ام ***************************** سلام .. خوبین؟؟ اول که به بچهاتون تبریک واسه همچین مادر خوب و مهربون ممنونم که اومدی بلاگمو و نظر دادی خدا براتون حفظشون کنه و عاقبت بخیر بشین
lev
7 اردیبهشت 92 23:42
مادرم چاي مي ريزد در استكان كمر باريك پاهايم را دراز كرده ام در محضراش بي قيد! مي خندد مادر به شكم نيمه لختم خنك مي كند آتشم را چاي داغ! هان! چه خبر پسرم؟ از نيمروزي كه گذرانده اي از رفيق ات از كارت چه خبر؟ .... مدام مي پرسد مادرم من اما من بي تفاوت ترين هندوانه ام را قاچ مي كنم لبخندي مي زند عزيز! لابد پسرم خسته است خيالم راحت مي شود! و بي تعارف قاچي ديگر مي بلعم برايم پنكه را مهيا مي كند قيلوله ام را سر مي كشم صبح در بعد از ظهر بيدارم مي كند! خستگي رهايم كرده است مادر نيست به گمانم رفته باشد مسجد كفش هاي جفت شده ام را مي پوشم مادر در صف نانوايي نشسته است لبخندي برايم مي شكند!
قالبهای کودکانه کودک من برای کودک شمــــــا
8 اردیبهشت 92 3:10
توضیحات حاشیه وبلاگ رو بخونید
lev
11 اردیبهشت 92 17:32
گاهی دلت میخواد همه ی بغضات از تو نگاهت خونده بشه چون جسارت گفتن کلمه هارو نداری اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری و یه جمله مثله: چیزی شده؟ اونجاست که بغضتو با 1 لیوان سکوت سر میکشی و با لبخند میگی: نه هیچی!!! ************************************** سلام .... مممنونم که بهم سر زدی .. ...پایدار باشی عزیز
zahra
3 تیر 92 17:31
واای خوشگلای نازم... ابجی کجایی؟معلومه؟
محمد
30 آذر 93 15:23
جالب بود...