رفتن به کوه
عزیزای مامانی امروز میخوام از رفتن به کوه عمو قاسم بگم(کندلی)امروز 12 خرداد سال 90و الان ساعت 7:36 البته هنو حرکت نکردیم قراره بعد از شام حرکت کنم امیدهای مامانی بخاطر اینکه ماشین جا نبود و برام سخت بود هر دوتا تونو ببرم مجبور شدم که یکی از شمارو ببرم از هردوتون پرسیدم ساجده قبول کرد پیش مامان حاجی بمونه
ساجده گلم ناراحت نشو از دست مامانی بهت قول دادام وقتی برگشتم ستایش و بزارم پیش مامان حاجی تو ببرم یه جای خوب که بعدا میگم کجا بردمت
گلای من دلم خیلی گرفته که نمیتونم هر دوتونو ببرم معذرت میخوام وقتی بر گشتیم از اونجا براتون میگم و عکس هاشو میزارم
دوستون دارم
و مامانی و ببخش ساجده عزیزم عروسکم دوست دارم جیگر من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی