زخمی شدن شتایش
سلام گلای من
برای شام رفته بودیم مهمونی خونه خاله ماندانا شما و دنیا باهم رفته بودین بالا تو حیاط خلوت مشغول بازی شدین ما هم پایین نشسته بودیم و سرگرمه صحبت کردن بودیم که یهو دنیا با عجله اومد پایین گفت دست شتایش بریده شد من با ترس رفتم بالا دیدم وای دستت خورده بود به لبه حلب پشت بوم و شده بود این
بعد از یه عالمه گریه کردن و ترس اجازه دادی برات یه چسب زخم بزنم از ترسی که داشتی اصلا تکونش نمیدادی تو عکس دوم چشماتو ببین میخواد گریه کنه فداشون بشم
اینم یه سری عکس واسه اینکه یادت بره چه اتفاقی افتاده تو راه برگشت به خونه گرفتم
اینم ساجده خانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی