محرم و فرشته هام
سلام به رو ماه گلای خوشگلم
بعد یه مدت طولانی اومدم تا براتون از محرم بگم ماه خون و امام حسین
یه سری عکس هم ازتون گرفتم که براتون میزارم
محرم سال 91 بود شب دهم محرم شبه شام غریبان بود که تو روستامون دریاباری یه برنامه تعزیه خونی کوچیک برگزار میشه مراسم خیلی قشنگیه که دو تا آقا نقش یزید بی رحم و باباحاجی هم نقش حضرت زینب و یکی هم بعنوان پیکر بی جون امام حسین بازی میکنن و یه سری هم نقش بچهای کوفه رو بازی میکنن که امسال شما هم جزی از این بچها بودین خیلی مشتاق بودین یه پارچه سبز هم به سرتون بستن که کلی ذوق کردین اینم عکسش
اینی که کنارتون ایستاده دوستتون فاطمه دختر عمو حمزه دوست بابایی هست
اینم نمادی از خیمه های امام حسین تو روز عاشورا که یزیدیان بی رحم به آتش کشیدن
صبح روز عاشورا بود که داشتیم میرفتیم دسته به یه محلی نزدیکیه محل خودمون به اسم موسی محله
اینم عکسش که شما پشت ماشین نشستین
بعد از اینکه از دسته برگشتیم با عمو مهدی و خاله زهرا تصمیم گرفتیم بریم امام زاده ابراهیم تا هیات های دسته روی رو ببینیم و زیارت هم بکنیم
اینم یه نمادی از حضرت علی اصغر و تیری که به گلوی اون زدند و شهید شدند
غروب تاسوعا بود که یه دسته از عرب خیل یه روستای دیگه اومده بودن محله ما
اینم عکسش
اینم یه عکس از هیات زنجیرزنی
اینم دوتا عکسی که تو راه رفتن به هیات ازتون گرفتم