ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه سن داره

فرشته های زمینی مامانی

مراسم عقد دایی جون و زندایی

سلام به رو ماهه گلای خوشگلم دیروز 12 بهمن سال 91 بود که مراسم عقد دایی جون تو این روز برگزار شد صبح خیلی زود بیدار شدیم شماها رو بردم خونه مامان حاجی و بعد با دایی جون رفتیم غنچه های عقد رو از مزون تحویل گرفتیم و رفتیم خونه زندایی و بعد از دوساعت و چیدن سفره عقد ((((اینم سفره عقد دایی جون)))) با زندایی اومدیم آرایشگاه تا برای مراسم عقد حاضر بشه ساعت 12 بود که شماها اومدین پیشم آخه آرایشگاه نزدیک خونه باباحاجی بود شمادوتا رو حاضر کردم و لباستون رو پوشیدم اونم با عجله بعد فرستادمتون رفتین خونه باباحاجی تقریبا ساعت 2:30 بعدازظهر بود که زندایی هم آماده شده و دایی جون اومده بود دنبالش و با هم رفتیم خونه بابای ز...
25 بهمن 1391

نامه فرشته هام

باورتون نمیشه دیشب  یه کاری کردین که برا من خیلی جالب بود وای هر چی از غافلگیر شدنم بگم کم گفتم گریم گرفته بود خیلی خوب بودبهترین و بینظیرترین نامه یا هدیه ای بود که تو تموم مدت زندگیم گرفته بودم دوتاییتون یه نامه برام نوشتین و اون کاغذ رو تا کردین وبهم دادین گفتم این چیه گفتین بخون براتو نوشتیم با تعجب بازش کردم اشک تو چشام حلقه زد بقرآن مونده بودم چی بگم بهترین سوپرایز زندگیم بود که این عکسشه متن نامه ستایش این بود از ترفه ستایش مامان من تر ((تو رو))دوست دارم** مامان جون من درسام خوب است** *مامان جون * از ترفه ستایش اینم متن نامه ساجده بود  از ترفه ساجده مامان جونم من خه یل ی((خیلی))تر ((ت...
16 بهمن 1391

لباس زندایی رزا

سلام نانازای مامانی این روزا بحث سر دایی جون و زندایی اومدم دوباره از اونا بگم و مراسمی که در پیش داریم بعد از سه روز بازار رفتن و خرید کردن برا دایی و زندایی فردا 8 بهمن 91 قراره بعدازظهر لباس عروس خانم رو ببریم طبق رسمهایی که هست و برقرار میمونه انشالله پس فردا هم خونواده زندایی لباس دایی جون آقا داماد رو میارن و بعد از اتمام این مراسم هم به امید خدا 5 شنبه مراسم عقدشون رو برگزار میکنیم به امید خوشبختیشون همه با هم دعا میکنیم عکسهاش رو هم تونستم براتون میزارم   ...
7 بهمن 1391

شب خواستگار برا دایی جون

سلام گلای ناز نازی مامانی اومدم یه خبر خوش بدم یه خبر داغ یه خبر شاد دیشب 2 بهمن سال 91 ساعت 8 شب برا دایی رفتیم خواستگاری البته منو مامان حاجی و بابا حاجی از قبل عروس خانم رو دیده بودیم و بعد از پسندیدن رفتیم برا خواستگاری اصلی که با دایی جون باید میرفتیم شما هم کلی واسه رفتن ذوق و شوق داشتین و تلاش برا حاضر شدن زودترتون ای کاش از دایی جون و اون استرس و گلی که تو دستش بود یه عکس میگرفتم تا برا همیشه یادگاری میموند خلاصله رفتیم و شما هم با زندایی آشنا شدین بعد از صحبتهای بزرگتر ها شما دوتا با دایی و زندایی رفتین تو اتاق دیگه تا اونا با هم صحبتهای آخر رو با ه بکنن  در کل همه چی بخیر و خوشی تموم شد به امید شادی و خوشبختی...
3 بهمن 1391

شب یلدا

  سلام به رو ماهه گلای ناز و شیرین خودم امروز اومدم از تموم شدن و پاییز و شب بلند سال یعنی شبه یلدا براتون بگم امروز 30 آذر سال 91 از امشب  شب به مدت یه دقیقه بلندتر از شبهای دیگه سال است به شب یلدا معروفه تو این شب همه بستگان دور هم جمع میشن و با آجیل و شیرینی و میوه این شب رو جشن میگیرن و به زمستون خوش اومد میگن ما هم امشب همه با هم خونه عمو عزیز شام دعوتیم و بعدشم جشن و مهمونی شب یلدا.اگه تونستم عکس هم میگیرم و براتون میزارم به امید یلداهای قشنگ دیگه گلای نانازن یلداتون مبارک و بهترینها رو براتون تو این شب آرزو میکنم  یه کوچولو از تاریخچه یلدا رو براتون میزارم تا اطلاعاتی در مورد این شب داشته باشین &nbs...
30 آذر 1391

افتادن دندون ستایش

سلام عشقای همیشگی مامانی امروز اومدم یه خبر خوب بدم یکی از دندون های ستایش که قبلا گفته بودم که تکون میخوره دیگه چیزی به افتادنش نمونده بالاخره امروز وقتی داشتی میوه میخوردی یهو خودش افتاد دیدم زیرش یه دندون دیگه سر در آوردی تا جای خالی دندون قبلی رو پر کنه گل خوشگل مامانی افتادن اولین دندون شیری و در اومدن اولین دندون اصلیت در آخرین روزای پاییز 91/9/24 ساعت 10 صبح روز جمعه مبارکککککککککککککککک اینم بگم تا یادم نرفته دندون ساجده خانم هم داره تکون میخوره همین روزاست که اونم بیوفته از همین الان پیشاپیش مبارکه تو هم باش فرشته خوشگلم اینم دوتا عکس از نبودن دندونت ستایش خانم اینم لبخندهای بامزه و خوشگل فرشته خودم ...
24 آذر 1391

شعری از خاله یاسمن جونی

یه شعرخیلی قشنگ در مورد دختر از خاله یاسمن جونی دوست خوبه فرشته ها مرسی خاله جون به یاد خودت و با اجازت شعرتو گذاشتیم تو وبلاگمون   בخـتــَــر ڪـ‌ﮧ بــآشے میـבونـــے اَوّلــــیـטּ عِشــق زنـבگیـتــ پـــِבرتـــ‌ﮧ בخـتــَــر ڪـ‌ﮧ بــآشے میـבونـــے مُحکــَم تــَریـטּ پَنــآهگــاه בنیــآ آغــوشِـ گــَرمـِ پـــِבرتـــ‌ﮧ בخـتــَــر ڪـ‌ﮧ بــآشے میـבونــے مــَرבانـــ‌ﮧ تـَریـטּ בستـــــے ڪـ‌ﮧ مـیتونے تـ ـو בستـِـت بگیـــریو בیگـ‌ﮧ اَز هـــیچے نَتــَرسے בســــتاے گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِבرتـــ‌ﮧ בخـتــَــر ڪـ‌ﮧ بــآشے میـבونــے هـَـــمـ‌ﮧ ے בن...
24 آذر 1391

چندتا عکس از فرشته های زمینی

  روز تولد ایلیا 17 آذر سال 91 بود که زنگ زدیم به عمو ابی و همه باهم رفتیم بیرون تا یه کمی هم شما خوش بگذرونین چنداتا عکس زنعمو ازتون گرفت گل ناز زنعمو مریم تولدت مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک        اینم عکسهاش ساجده خانم ( عکس پایین) ستایش خانم (عکس پایین ) اینم باغبون کوچولوی ما ...
20 آذر 1391

شیطونی بامزه شما

سلام گلای خوشگل و خوشبوی باغ زندگیم   دیشب ((( یکشنبه 91/9/19 ))) بود که غروب بابا حاجی اومد دنبالمون باهم رفتیم خونه باباحاجی برای شما اونجا موندیم خوش گذشت اتفاق جالبش این بود که یهو رفتین اتاق دایی جون با تیپ جالبی اومدین بیرون   اینم عکسش ستایش خانم     ساجده خانم           ...
20 آذر 1391

محرم و فرشته هام

سلام به رو ماه گلای خوشگلم بعد یه مدت طولانی اومدم تا براتون از محرم بگم ماه خون و امام حسین یه سری عکس هم ازتون گرفتم که براتون میزارم محرم سال 91 بود شب دهم محرم شبه شام غریبان بود که تو روستامون دریاباری یه برنامه تعزیه خونی کوچیک برگزار میشه مراسم خیلی قشنگیه که دو تا آقا نقش یزید بی رحم و باباحاجی هم نقش حضرت زینب و یکی هم بعنوان پیکر بی جون امام حسین بازی میکنن و یه سری هم نقش بچهای کوفه رو بازی میکنن که امسال شما هم جزی از این بچها بودین خیلی مشتاق بودین یه پارچه سبز هم به سرتون بستن که کلی ذوق کردین اینم عکسش اینی که کنارتون ایستاده دوستتون فاطمه دختر عمو حمزه دوست بابایی هست اینم نمادی از خ...
10 آذر 1391