شبهای بعد تولد
شبها نوبت به نوبت شماهارو نگه میداشتیم تا بتونیم هر کدوممون یه کوچولو بخوابیم مامنی بابایی مامان حاجی بابا حاجی بعضی اوقات هم دایی جون
اینقد بچه های لج بازی بودین که شبها تا چهلمین روزه تولدتون گریه میکردین و نمیخوابیدین باید بغلتون میکردیم و راه میرفتیم تا شما ساکت بشین
با هم گریه میکردین با هم شیر میخواستین با هم جاتونو کثیف می کردین خلاصه همه کارتون با هم بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی